زندگی با چشمان بسته
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ
من آدم ِ نرفتن بودم،آدم ِ ماندن پای ِ خیلی ها،آدم ِ خراب ِ رفاقت،آدم ِ "بند ِ کفشتم،گره بزن،خفه شم"،آدم ِ تو جون بخواه.آدم ِ ناراحت نشدن،آدم ِ نادیده گرفتن.آدم ِ دایورت کردن.الان،آدم ِ رفتنم.فقط رفتن و پشت ِ سرم را نگاه نکردن،آدم ِ ناراحت شدن،آدم ِ دلگیر شدن از حرف ِ یکی که تا دیروز هیچی نبود!هیچچچچچی!آدمی که فکر میکرد شاید یک اپسیلون صداقتش را برای خودش خرج کنند،آدمی که آنقدر امروز به عقل و شعور و فهمش -در عرض ِ دو ساعت- توهین شد،که چشمش را بست،و سرش را انداخت پایین و راهش را از هرکسی که فکرش را بکنید،جدا کرد!
۹۴/۱۰/۱۹