وقت ِ امتحانا که میشه،مثل ِ زن ِ حامله،آدم ویار ِ همه چی میکنه،ویار ِ دور دور و گردش،ویار ِ فیلم و سریال دیدن،هوس ِ خوندن ِ کتابای یک بار ورق نخورده ی توی کتابخونه،کشیدن ِ طرح های درهم و برهم ِ ذهنی،مدل موی جدید،لاک ِ خوش رنگ،رژ ِ رنگ ِ لب،لباسای چین و واچین،پختن ِ غذاهای جدید و در آخر خبر گرفتن از کسایی که خیلی وقته خبری ازشون نداری.تلفن میگیری دستت،تو تلگرام پی ام میدی،زنگ میزنی به تک تکشون و وقتی با صدای مشترک مورد نظر خاموش میباشد مواجه میشی،ته دلت یه چیزی غُل میزنه و نگرانشون میشی،میری سمت فیسبوک ِ همیشه دی اکتیو.فیسبوک غمگینه.میفهمی چند نفر از بازیگرای زندگی ِ گذشته ت شب ِ سال ِ نوی میلادی،رفتن اونور ِ آب برای تحصیل و حتا وقت نشده خداحافظی درست و حسابی کنن از دوستاشون،چند نفر تو غربت تنها بودن و آرزوی کافه گردیهای هفتگی ِ قدیمی ِ اینجا رو دارن و قدم زدن زیر ِ نم نم ِ بارون بدون چتر،چند نفرشون مدتهاست که ازدواج کردن و تو حتا فرصت تبریک گفتن بهشون رو نداشتی،چند نفر هنوز دارن در جا میزنن و توی حماقتای گذشته شون غرقن.غمگینه چون یادت میندازه که ممکن بود امسال خودت هم یکی از این آدما باشی،تک و تنها اونور آب،یا کنار همسر و بی خبر از دوستا یا تا خرخره در حال دست و پا زدن تو غلطای گذشته و ممکنه اگه دیر بجنبی سال دیگه برای خودت اینجور زندگی رو رقم بزنی.به خودت میای و میبینی اگه ادامه بدی افسردگی میگیری و به ویار ِ بعدیت که جیغ جیغ کردن زیر ِ بارون شدیده در حالی که دستای یه آدم ِ خل تر از خودت رو محکم گرفتی فکر میکنی و لبخند میاد رو لبات:)
+چند ساله؟
-من همش چارده پونزده سالم بود!
+میدونی Oldest ِ منی؟
-Deepest چی؟
+...
پناه،تا بحال برایت از عشق نگفته ام.نگفته ام که شروعش نوعی کنجکاوی است در شخصیت افراد و آنچه که دیگران از آن بعنوان مرز بین نفرت و علاقه یاد میکنند،خود ما هستیم و رفتارهایمان.آدمها،در قلبشان آینه هایی دارند که ما خودمان را در آنها میبینیم و بسته به تصویری که انعکاس می یابد،حس ما به فرد رقم میخورد.اگر زیبایی تصویر،از حد انتظارت پایین تر باشد،قلب کسی برایت خاص نخواهد شد.همانطور که اگر تصویرت،زیباییت را چیزی فراتر از آنچه که هستی،نشان دهد،باید بفهمی که یک جای کار میلنگد...زمانی که حس خاصی را نسبت به کسی پیدا میکنی،یعنی خودت را در آن فرد پیدا کرده ای و حالا،سخت ترین مرحله آغاز میشود.که حس خاصت ناشی از چیست؟ناشی از اشتراک خصلتهایی که داشته اید؟یا فقدان چیزهایی که نداشتی و در فرد مقابلت،جستجویش میکنی؟جهت عشق یا نفرت را خودت تعیین میکنی.
میبینی؟سعادت یا بدبختی تک تک ِ ما،به جهان بینی ِ خودمان بسته است.که از دنیا چه چیزی را طلب کنیم.دوست داشتنیهایمان را روی هم بریزیم و احساس خوشبختی کنیم،یا نداشته هایمان را از دیگران بِکَنیم و بدویم در کنج اتاق،با چیزی که دزدیده ایم،در توهم شادی تا آخر عمرمان،زندگی کنیم... .
+فاضل نظری
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا ،
به تو معتادند ...