به یک سبز ملایم مگر نمیشود دل بست؟

درختی سبز در اعماق جنگلهای گیلانم
که از لبخند لبریزم ، که از گریه گریزانم


*سید حمیدرضا برقعی
با خیلی دخل و تصرف!!!

لطفن لبخند بزنید:)
اینستاگرام من:
_eversmiling_

کلمات کلیدی

۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

...دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین 
 سینه را ساختی  از  عشقش  سرشارترین

 آنکه می گفت : منم بهرِ تو غمخوارترین
 چه دل آزارترین شد ، چه دل آزارترین ... 

+ فریدون مشیری
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۰
همیشه لبخند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۷
همیشه لبخند
دیر رسیدم
با چشمای پر از اشک
با دل ِ سوخته...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۸
همیشه لبخند
بعضیا رو نه تنها بقیه نمیبینن،حتا اگه خودتم تو زندگیت دقیق بشی،نمیبینیشون،نمود ِ دیداری ندارن،اما مثل ِ جوش ِ زیر پوستی ان جایی حوالی ِ پنج ضلعی ِ لبخند.لبخند که میزنی،دردت میگیره.چون اون موقع س که یادت میفته باهات چیکار کردن و برای داشتن این لبخند چه چیزایی رو که از سر نگذروندی.پناه،مامانم!توی این یه مورد خودمم نمیدونم باید چیکار کنم.که اگه هربار یه نشونه از آدمای اینجوری ِ زندگیم دیدم،آتیش ِ زیر ِ خاکستر ِ ته ِ قلبم که یه روزی خودشون روشنش کردن،یهو زبونه کشیده و اومده بالا و باید روزها دست ِ خودمو بگیرم و بهش دلداری بدم تا یه کم آروم بگیره.فقط میدونم این آدما رو خدا زده،که کورن،که به محض اینکه به مشامشون بوی خوشبختی ِ کوچیک ِ کسی میرسه،یه سطل کثافت برمیدارن،با گِرای گیج،میریزن به طرف ِ زندگیش که شاید بوی گند،خوشبختی رو از مشامش پاک کنه.این آدما توی کثافت زندگی میکنن.جای چشماشون دو تا تیکه لجن ِ بهم فشرده س.مغزشونم یه مردابه که به جای تلاش برای بهتر کردن زندگی خودشون،چشماشون مث ِ فنر میزنه بیرون و تمام دغدغه شون میشه خرابکاری.همینه که همیشه تنهان.هیچکس،کسی که کله ش بوی فساد میده رو تحمل نمیکنه.پناه،قول میدم تا اون روز یه راهی برای نادیده گرفتن ِ درد وجودِ اینجور آدما پیدا کنم،که تو و بچه های بعد از تو،چیزی رو که ما تجربه کردیم،نچشین.شاید علم یه روزی اونقدر پیشرفت کنه که بشه با فناوری نانو،علاوه بر لباسهای ضد آب،ضد اشعه و استتاری،لباس ِ ضد ِ کثافت هم ساخت که بتونه حد اقل،یه اپسیلون،شماها رو از شر بوی آدمای اینجوری ِ دور و برتون خلاص کنه.تا اون موقع،میخندم،حتا اگه درد داشته باشه،تو هم بخند جانم:)
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۲
همیشه لبخند

وقت ِ امتحانا که میشه،مثل ِ زن ِ حامله،آدم ویار ِ همه چی میکنه،ویار ِ دور دور و گردش،ویار ِ فیلم و سریال دیدن،هوس ِ خوندن ِ کتابای یک بار ورق نخورده ی توی کتابخونه،کشیدن ِ طرح های درهم و برهم ِ ذهنی،مدل موی جدید،لاک ِ خوش رنگ،رژ ِ رنگ ِ لب،لباسای چین و واچین،پختن ِ غذاهای جدید و در آخر خبر گرفتن از کسایی که خیلی وقته خبری ازشون نداری.تلفن میگیری دستت،تو تلگرام پی ام میدی،زنگ میزنی به تک تکشون و وقتی با صدای مشترک مورد نظر خاموش میباشد مواجه میشی،ته دلت یه چیزی غُل میزنه و نگرانشون میشی،میری سمت فیسبوک ِ همیشه دی اکتیو.فیسبوک غمگینه.میفهمی چند نفر از بازیگرای زندگی ِ گذشته ت شب ِ سال ِ نوی میلادی،رفتن اونور ِ آب برای تحصیل و حتا وقت نشده خداحافظی درست و حسابی کنن از دوستاشون،چند نفر تو غربت تنها بودن و آرزوی کافه گردیهای هفتگی ِ قدیمی ِ اینجا رو دارن و قدم زدن زیر ِ نم نم ِ بارون بدون چتر،چند نفرشون مدتهاست که ازدواج کردن و تو حتا فرصت تبریک گفتن بهشون رو نداشتی،چند نفر هنوز دارن در جا میزنن و توی حماقتای گذشته شون غرقن.غمگینه چون یادت میندازه که ممکن بود امسال خودت هم یکی از این آدما باشی،تک و تنها اونور آب،یا کنار همسر و بی خبر از دوستا یا تا خرخره در حال دست و پا زدن تو غلطای گذشته و ممکنه اگه دیر بجنبی سال دیگه برای خودت اینجور زندگی رو رقم بزنی.به خودت میای و میبینی اگه ادامه بدی افسردگی میگیری و به ویار ِ بعدیت که جیغ جیغ کردن زیر ِ بارون شدیده در حالی که دستای یه آدم ِ خل تر از خودت رو محکم گرفتی فکر میکنی و لبخند میاد رو لبات:)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۸
همیشه لبخند

+چند ساله؟

-من همش چارده پونزده سالم بود!

+میدونی Oldest ِ منی؟

-Deepest چی؟

+...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۵:۱۳
همیشه لبخند

پناه،تا بحال برایت از عشق نگفته ام.نگفته ام که شروعش نوعی کنجکاوی است در شخصیت افراد و آنچه که دیگران از آن بعنوان مرز بین نفرت و علاقه یاد میکنند،خود ما هستیم و رفتارهایمان.آدمها،در قلبشان آینه هایی دارند که ما خودمان را در آنها میبینیم و بسته به تصویری که انعکاس می یابد،حس ما به فرد رقم میخورد.اگر زیبایی تصویر،از حد انتظارت پایین تر باشد،قلب کسی برایت خاص نخواهد شد.همانطور که اگر تصویرت،زیباییت را چیزی فراتر از آنچه که هستی،نشان دهد،باید بفهمی که یک جای کار میلنگد...زمانی که حس خاصی را نسبت به کسی پیدا میکنی،یعنی خودت را در آن فرد پیدا کرده ای و حالا،سخت ترین مرحله آغاز میشود.که حس خاصت ناشی از چیست؟ناشی از اشتراک خصلتهایی که داشته اید؟یا فقدان چیزهایی که نداشتی و در فرد مقابلت،جستجویش میکنی؟جهت عشق یا نفرت را خودت تعیین میکنی.

میبینی؟سعادت یا بدبختی تک تک ِ ما،به جهان بینی ِ خودمان بسته است.که از دنیا چه چیزی را طلب کنیم.دوست داشتنیهایمان را روی هم بریزیم و احساس خوشبختی کنیم،یا نداشته هایمان را از دیگران بِکَنیم و بدویم در کنج اتاق،با چیزی که دزدیده ایم،در توهم شادی تا آخر عمرمان،زندگی کنیم... .


+فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۳
همیشه لبخند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا ،

به تو معتادند ...

+حسین منزوی
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۵
همیشه لبخند