نشستی تو چشمام،مث خواب،که با پر پر ِ پلکای خمارم،آروم آروم و سنگین،تکون بخوری و کسی نفهمه آخرش من میبرم،یا تو و خوابم میبره.نشستی تو چشمام،مث مرغای دریایی که تو ساحل،که آروم و قرار ندارن،منتظرن یه موج بیاد،تا زیر پاهاشون،اگه بیشتر که بپرن و اگه کمتر،با خیال راحت،لم بدن و لذت ببرن.موج ِ چشمام اذیتت نمیکنه پرنده جآن؟نکنه بپری...
زیاد یا تند که آدما رو ورق بزنی،هم زود برات تموم میشن،هم هر لحظه ممکنه کاغذ ِ زندگیشون،دستاتو ببره و دردش تا مغز استخونت نفوذ کنه،با این که اسمش درده،ولی ارزش یاد گرفتن یه چیزایی رو داره.آدمای زیادی رو اگه ورق بزنی،کم کم درد این بریده شدن ِ دستات،برات بی اهمیت میشه.بی خیال میشی نسبت به همه چیز،لذت بخش ترین اتفاقا هم احساستو قلقلک هم نمیده،خودتو هم بعد یه مدت یادت میره.دلت تنگ روزایی میشه که احساس بود،حتا اگه دردناک.نه دیگران رو زود ورق بزن،نه برای هر کسی بُر بخور.نشو مث ِ ورق چک نویسایی که روزای قبل امتحان عزیز میشن و روز امتحان،بعد تموم شدن جلسه،زیر دست و پا میفتن و سهمشون،فقط ردّ کفش ِ عابراس.حتا اگه کاغذ میشی،اون بسته ای باش که از بس ظریف و باارزشه دست ِ هر کسی نمیدنش،که کسی دلش نمیاد دست بهت بزنه،چه برسه به اینکه دور بندازدت...
دخترا قلبشون مث یه مزرعه آماده ی کشته،به محض اینکه محبت ببینه،شروع میکنه به سبز شدن...!
+این عکسا رو از خودت نذار رو پروفایلت
-چرا؟😐
چی شده مگه؟😐
+قشنگه خب
هرکسی ک نباید اینقدر واضح ببینتت