یه تکون دیگه لازمه!
شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ
پناه!دلم میخواست میتوانستم زبان باز کنم از حالی که دارم،برایت بنویسم،طی یک هفته گذشته،بارها این صفحه را باز کردم و دردم را در قالب کلمه ها برایت نوشتم،اما هربار که خواندمشان،دیدم چیزی غیر از آنچه هست و رخ داده یا در حال وقوع است،بنظر میرسد.ظهر زنگ زده بودم تولدش را قبل از اینکه یادم برود،تبریک بگویم،بحث به جایی کشیده شد که پشت تلفن،با تعجب گفت "از بار قبلی که با هم حرف زدیم،تا الان،موضعت حداقل 120 درجه تغییر کرده،مراقب دلت باشیا،یه تکون دیگه لازمه".لرزیدم،از سرمای هوا بود یا از واقعیتی تلخ که داشت قاطی روزهام میشد.پناه،این روزها نفسم عجیب میگیرد و قلبم تیر میکشد.شبها اکسیژن نایاب میشود و دیوارهای خوابگاه لحظه به لحظه تنگ تر میشوند.از هوای اصفهان باشد یا هر چیز دیگری که مربوط به اصفهان است؟این را هم نمیدانم.
۹۴/۱۱/۲۴