نشستی تو چشمام،مث خواب،که با پر پر ِ پلکای خمارم،آروم آروم و سنگین،تکون بخوری و کسی نفهمه آخرش من میبرم،یا تو و خوابم میبره.نشستی تو چشمام،مث مرغای دریایی که تو ساحل،که آروم و قرار ندارن،منتظرن یه موج بیاد،تا زیر پاهاشون،اگه بیشتر که بپرن و اگه کمتر،با خیال راحت،لم بدن و لذت ببرن.موج ِ چشمام اذیتت نمیکنه پرنده جآن؟نکنه بپری...