به یک سبز ملایم مگر نمیشود دل بست؟

درختی سبز در اعماق جنگلهای گیلانم
که از لبخند لبریزم ، که از گریه گریزانم


*سید حمیدرضا برقعی
با خیلی دخل و تصرف!!!

لطفن لبخند بزنید:)
اینستاگرام من:
_eversmiling_

کلمات کلیدی

خسته م بود.

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ب.ظ
میدونی خسته م بود،دلم میخواست سرمو بذارم رو پاهاش،چشمامو ببندم و تا ابد توی سکوت باقی بمونیم و موهامو نوازش کنه.که بخنده به لوس بازیم،صداش از اینور بره تاااااا زاگرس،از اونور بره تاااااا البرز،پژواک برگرده،بیاد و باز برسه به گوشم که قشنگ ترین موسیقی بود برام تو اون لحظه.که بگه پاشو سرتو بذار رو شونه م،که بازوشو بغل کنم،با خیال راحت،چشمامو ببندم و هر طرفی که رفت،منم دنبالش راه بیفتم تا آخر دنیا.دلم میخواست بشینیم ساعتها درباره یه موضوع علمی،بحث کنیم،از وسطای بحث بفهمم حق با اونه،آخرش بگم "ول کن این چرت و پرتا رو،خودمونو عشقه".خسته م بود،زیاد راه رفته بودم،سرم به بالش نرسیده،خوابم برده بود.
موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۴/۱۱/۳۰
همیشه لبخند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">