به یک سبز ملایم مگر نمیشود دل بست؟

درختی سبز در اعماق جنگلهای گیلانم
که از لبخند لبریزم ، که از گریه گریزانم


*سید حمیدرضا برقعی
با خیلی دخل و تصرف!!!

لطفن لبخند بزنید:)
اینستاگرام من:
_eversmiling_

کلمات کلیدی

۱۱ مطلب با موضوع «نامه هایی برای پناه» ثبت شده است

روزهای سیاهیست پناه!آدمها به خودشان هم رحم نمیکنند،چه برسد به اینکه لبخند را روی لب بقیه ببینند و سایه شان چنگال باز نکند برای پاره کردن خوشبختی دیگران.این روزها وقتی دست همدردی روی شانه هم میزنند،مطمئن باش فرداش از شادی کباب شدن دلش،بساط باربیکو و کباب پارتی به راه است.پناه!کاش میشد از وقتی که بیایی،مثل یک کوآلای همیشه خسته،همانقدر بغلی و مظلوم از گردنم آویزان شوی و هیچوقت هوای اکتشاف خوبیها به سرت نزند.روزگار هیچوقت بهتر نمیشود جانم،پس اگر این روزها بدی سوار خر مراد است،نوبت تو که برسد،وضع قابل تحمل تری پیش نخواهد آمد.وقتی سوغات مسیح - صلح - بعد از دو هزار و پانصد سال به چیزی جز وحشی گری تبدیل نشده...پناهم...دلم میخواست وسط عصر تکنولوژی دستت را میگرفتم،میرفتیم دهانه درفک،توی کپر با هم زندگی میکردیم تا درک درستی از جامعه داشته باشی...آدمهایی که آخر هفته ها جو خوب بودن میگیردشان و تا قله کوه که بالا بیایند و عشق و حالشان را که بکنند،خوبی شان ته میکشد،راهشان را میگیرند و میروند و فقط از خودشان آشغال و کثافت برای بازمانده ها به یادگار میگذارند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۲
همیشه لبخند